که یادم بماند میان شلوغی هایم کسی بود که خوبی هایش را نفس کشیدم
یادم رفته بود آخرین بار کی اینقدر ذوق زده شده باشم
از خوشحالی بغض کنم یک خوشحالی واقعی واقعی
من دو روز پیش یک خوشحالی خالص و ناب را تجربه کردم
آنقدر این خوشحالی عمیق بود که اثراتش تا الان هم با من هست
من دو روز پیش از پستچی یک بسته بزرگ و عجیب دریافت کردم
یک بسته به اسم من اما بدون اینکه سفارش چیزی داده باشم
با تعجب بسته بزرگ را باز کردم و با یک بسته کوچک دیگری مواجه شدم
یک بسته ی کادو پیچ شده .
بسته پر بود از چیزهایی که من دوست دارم از مورد علاقه هایم
همراه با یک کارت پستال که نوشته بود تولدم مبارک
نوشته بود که چقدر دلش واسه ایام خوابگاه و آن روزهایمان تنگ شده
بسته از طرف رفیق و همدم روزهای خوابگاه و دلتنگی من بود
یک غافلگیری قشنگ تو این روزهایی که پر از دغدغه ام
چه حسی قشنگ تر از این که بفهمی هنوز هستن آدم هایی که به یادتن
و خوشحال کردنت برایشان مهم باشد
کاش حس ناب این لحظه ها درون کپسول زمانمان بکر و تازه بماند.