جمعه ۱۶ اسفند
ساعت شش از خواب بیدار شدم
سرحال بودم و هوشیاریمسر جاش بود
کلنجار میرفتم با خودم مگه میشه
شش صب جمعه بیدار باشی و سرحال !
منی که شنبه تا پنج شنبه رو با خودم جنگیدم تا زودتر از دوازده بیدار شم
نهایتش رسیدم به ساعت نه و نیم
واسم قابل باور نبود
صدایی درونی بهم میگفت بخواب بخواب
و دوباره خوابیدم
دوازده و نیم از خواب بیدار شدم
ولی این بار سرحال نبودم
انگار دچار کوفتگی شده باشم عضلاتم درد میکرد
و سوزس شدید ادرار داشتم که
برای اروم کردن دردش مجبور به خوردن قرص شدم
نتیجه اخلاقی : به صدای درونی قلبتون گوش ندید
از صب زیبای پیش روتون استفاده کنید
..
تمام مدتی که خواب بودم
خواب می دیدم که سخت مشغول تدارک برای عروسی خودم بودم
و همه نگرانی های یک عروس را داشتم
نگران لباسم
ارایشم
عکاسم
و خیلی چیزهای دیگر
یه خواب طولانی و واقعی
که من در حال جنب و جوش بودم
شنیده بودم که دختر خواب عروسیش را ببیند یعنی عمر کوتاهی دارد
و زمان مرگش نزدیک است
من برای بار دوم است که خواب عروس شدنم را میبینم ولی این بار واقعی تر از دفعه ی قبل
بگذارمشان به حساب هشدار برای پایان عمرمم ؟؟