اول تویی و آخر خودت

اول تویی و آخر خودت

مخلوطی از روزمرگی ها
ناگفته های درونی و بیرونی
ذهنی و عینی ...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

یادها و خاطره ها

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۸ ب.ظ

از خواب ظهرگاهی بیدار شی 

و با خودت زمزمه کنی

"خدا ذلیلش کنه زیر زمینش کنه زیر زمین نهنگه نهنگ آبی رنگه"

و یه لبخند بزنی و چند بار این جمله با خودت تکرار کنی

من امروز تو خوابم برگشته بودم به دوران کودکی ام 

 اصلا یادم نمیاد چه خوابی دیدم چه رویایی دیدم 

تو چه خیالی به سر بردم 

چه لحظه ی عجیبی بود برایم 

چقدر ناگهانی چقدر ناخودآگاه این اتفاق افتاد 

نمیدانم به کدام قسمت زندگی ام به کدام اتفاق این روزهای زندگی ام ربطش دهم

مثل همیشه نیاز به داشتن یک تراپیست را حس کردم

یک پاول وستون که بیاید برایم ربط دهد ماجراهای زندگیم ام را

بگوید دلیل هر تصمیم و افکار الانم چیست ؟

برایم توضیح دهد که دارم چه غلطی میکنم با زندگی ام‌

برایش حرف بزنم و گوش کند حتی اگر چیزی نگوید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۱۷
سین کاف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی