اول تویی و آخر خودت

اول تویی و آخر خودت

مخلوطی از روزمرگی ها
ناگفته های درونی و بیرونی
ذهنی و عینی ...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

حالم داره رو به راه میشه 

به خودم قول دادم مراقب خودم باشم 

دور کنم هر چیزی که باعث حال بدم میشه 

دارم رو به رو راه میشم 

#دارم جون میکنم واسه سرپا موندم ...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۰۷
سین کاف

بچه که بودم هر موقع کار اشتباهی میکردم 

از ترس دعوا شدن 

میرفتم زیر پتو میخوابیدم 

ادای خوابیدن بود ولی بعدش واقعا خوابم میبرد 

روز بعدش که از خواب بیدار میشدم 

هم بقیه یادشون رفته بود هم خودم

دیگه کسی کارم نداشت 

الان که بزرگ شدم 

هر موقع که کار اشتباهی میکنم 

مثل بچگیام

میرم زیر پتو که بخوابم 

که یادم بره چیکار کردم‌

ولی خوابی در کار نیست 

ذهنم شروع میکنه به حرف زدن

هی حرف میزنه حرف میزنه حرف میزنه

به مرز انفجار که میرسم

دما بدنم رفته بالا 

ضربان قلبم اونقدر شدید میشه 

که دلم میخواد با یه ضربه ی محکم

واسه همیشه ساکتش کنم .

.

.

.

حال این روزام اینطوریه

جای قلبم لق شده 

تکون تکون میخوره 

اذیت میکنه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۳۴
سین کاف

میگن زمان که بگذرد درد آرام میشود 

چرا زمان درد مرا عمیق تر میکند خب

تمام روز سعی میکنم 

خودم را از دنیای گیج و منگ‌ درونم

 بکشم بیرون 

بیایم وسط حالِ زندگی 

هی حواسم باشد غرق هپروت خودم نشوم 

ولی از دستم در میروم 

باز برمیگردم‌ در بهت خودم 

تا به خودم می آیم دستی به صورتم میکشم

خیس است ...

دفعه بعد باید حواسم را بیشتر جمع خودم کنم 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۶
سین کاف

همه ی حال خوب من برای سال جدید در همان یک روز خلاصه شد 

در همان یک فروردین هزار و سیصد نودونه 

من از دوم فروردین تا به امروز در یک گیجی وحشتناک به سر میبرم 

انگار وارد دنیای عجیب غریبی شده ام که نمیفهممش 

 در آن دنیای عجیب و غریب گیر افتاده ام 

من در آن دنیای عجیب مدام سرگیجه دارم 

دنیا دور سرم میچرخد 

مدام نفس نفس میزنم 

ضربان قلبم آنقدر زیاد است که هر لحظه احساس میکنم قلبم کنده میشود

میفتد جلوی‌پایم 

دو قدم که برمیدارم انگار یه کوه بزرگ جابه جا کرده ام شروع میکنم به عرق کردن

در طول روز ناگهان حرارت بدنم بالا میرود 

بدنم شروع میکند به مبارزه کردن با کی؟ نمیدانم ؟!

خلاصه اش کنم من در دنیای عجیب و غریبی گیر افتاده ام

شایدم در خودم گیر افتاده ام 

در دنیای عجیب و غریبی که برای خودم ساخته بودم ... 

امن بده روزگار 

توان بده 

برای دوباره ساختن 

دوباره میسازم 

دوباره میسازم 

من به خراب کردن خودم و دنیایم

به دوباره ساختن خودم و دنیایم عادت کرده ام 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۱۲
سین کاف