اول تویی و آخر خودت

اول تویی و آخر خودت

مخلوطی از روزمرگی ها
ناگفته های درونی و بیرونی
ذهنی و عینی ...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

دیروز اینستاگرامو کامل حذف کردم بعد از تلاش های زیاد غیرفعال کردن که دیگه سراغش نرم که میرفتم در آخر  مجبور به حذفش شدم 

واز دیروز تا الان فکر میکنم که چند ترابایت فضای خالی تو مغز ایجاد شد

مغرم داره نفس میکشه :)

#در تلاشم برای مدیریت زمان ، باشد که موفق شوم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۴۸
سین کاف

چند وقتی است دلم نوشتن میخواهد وارد قسمت انتشار میشوم 

آنقدر فکرم بهم ریخته و نامنسجم است که صفحه مدیریت را میبندم 

داستان نامشخص بودن امتحاناتم کلافم کرده بود 

تا اینکه بالاخره بطور قطعی مجازی برگزار میشوند دیگر نیازی نیس

این همه راه بکوبم بروم در این وضعیت دغدغه اتوبوس سواری ، خوابگاه و مریضی ندارم من حتی یه لیست غذا هم درست کرده بودم فکر کردن به اینجور چیزها از من انرژی زیادی میگرفت حالا دغدغه بزرگ از بین رفت 

میتوانم برنامه ریزی کنم و عقب ماندگی درس ها را جبران کنم 

#هنوز از دعوت شدگان به مصاحبه خبری نیست در فکر نوشتن سوالات احتمالی ام با اینکه احتمال دعوت شدنم نسبت به دیگران بیست درصد است 

و اگر دعوت شوم و در نهایت قبول شوم تازه سختی های راهم شروع میشوند

به بعدش که فکر میکنم به اینکه با هیچی شروع کرده ام و دارم ادامه میدهم

قرار است چه شود نمیدانم ازینکه آینده برایم بینهایت مبهم است خسته شده ام

روزهایم پر از استرس و اضطراب است 

دیروز آرایشگرم میگفت روی پیشانیت دوتا خط افتاده 

ربطش دادم به ژیلت کشیدن صورتم 

نگفتم که چه روزهای پراسترسی را دارم میگذرانم 

نگفتم که همین دو دقیقه پیش پدرم به من فهماند که برایش مهم نیستم 

که من در اولویت هایش نیستم 

نگفتم به او که من قبل ازینکه زیر دستش بروم داشتم اشک هایم را پاک میکردم 

به مادر گفتم که برایم مهم نیست که شما نگران من نمیشوید که من برایتان مهم نیستم ولی من برای خودم مهم هستم و بعدش برگشتم اتاقم و گریه کردم 

به جمله غمگینی که راجع به خودم گفتم 

  دونه های امیدواریم را باید جمع کنم بگذارمشان درون صندوقچه ی چوبی قلبم

که همیشه حس شان کنم که همیشه یادم بماند که در روزهای ناامیدیم  یه صندوقچه پر از دونه های امیدواری دارم برای این روزهایم 

این روزهایی که امیدواری دارد به ته اش میرسد و من باید

حواسم را شش دانگ بدهم سمتش که تمام نشود 

که امیدواری جایش را به ناامیدی ندهد

که ناامیدی نشود تسلیم  شدن و تمام شدن .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۴۵
سین کاف

بیاید کمی از سردرگمی های این روزهایم برایتان بنویسم 

من در فرجه امتحانات ترم دوم ارشدم به سر میبرم 

دقیقا ده روز دیگر اولین و سخت ترین امتحانم است 

چیز زیادی نخوانده ام و در روز تلاش میکنم بخوانم ولی نمیشود یعنی نمیدانم چرا نمیشود چرا نمیتوانم تمرکز کنم 

احساس میکنم یکی از دلایل عدم تمرکزم به افسردگی ام برمیگردم 

راجع به افسردگی ام چیزی ننوشته ام سر فرصت کامل مینویسم که چه بر سر من دارد میگذرد 

من شش امتحان دیگر هم دارم که هیچ کدام رو نخوانده ام 

استرس و اضطراب درس نخواندن و کم کاری ام مرا دارد از درون میکشد

در این روزها از دو جا پیشنهاد کار داشتم و نمیدانم چه تصمیمی بگیرم 

اولی را با جدیت دنبال کردم و منتظر روز مصاحبه هستم 

دومی را گفتم شروع کارم بماند برای بعد امتحاناتم برای قبول کردنش مردد بودم

امروز با خبر استخدامی آموزش و پرورش سردرگمی هایم بیشتر شد 

اگر آزمون واقعا در مرداد ماه باشد من فقط یک ماه وقت برایم باقی میماند 

و زمان کمی است برای خواندن و من سر کار بروم زمانم کمتر میشود 

یکی از علائم افسردگی ام خستگی ام است 

در طول روز خیلی زود خسته میشوم و کم انرژی 

همه چی با هم پیچ و تاب خورده است 

درس امتحانات کار استخدامی وضعیت کرونا و امتحانات حضوری در یک شهر دیگر بی پولی و سوالات خانواده و روابطه عاطفی پیچیده ام 

و فکر کردن به همه ی اینها جز خستگی چیز دیگری برایم ندارد  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۴
سین کاف

تقریبا دو ماه دیگر بیست و چهار سالگی ام پر میشود 

وارد بیست و پنج سالگی میشوم 

باورم نمیشود دارم بیست و پنج ساله میشوم 

چقدر بیست و پنج سالگی برایم دور بود 

ولی الان نزدیکم است 

با شتاب به ستم می آید 

حس عجیبی دارم بیست و پنج ساله ها چه مدلی هستن ؟

قبل تر از اینها فکر میکردم بیست و پنج ساله ها جز آدم بزرگ ها هستن 

همان هایی که همه چیز میدانند همان هایی که باید با احتیاط نزدیکشان شد

ولی من اصلا شکل آدم بزرگ ها نیستم

 من هنوزم با  بچه های خانه اسم فامیل بازی میکنم و سر امتیازهایم بحث میکنم

من هنوزم عاشق تاب سواری ام  هر گوشه ای از پارک تاب پیدا کنم به سمتش میروم همراه بچه ها سرسره بازی میکنم 

من همچنان با پوشیدن رنگ های تیره مشکل دارم 

من پوشیدن مانتو صورتی را به مشکی ترجیح میدهم 

من پوشیدن کفش ونس سفید را به پوشیدن کفش های پاشنه بلند و رسمی ترجیح میدهم 

من هنوزم با ذوق کلاه قرمزی نگاه میکنم و برای شخصیت جیگر غش میکنم

من هنوزم عاشق خریدن لوازم التحریر و استیکرای میکی موسم

دنیای من دنیای رنگ هاس دنیای کتاب ها دنیای پاستیل و شکلات

دنیای باب اسفنجی و انیمیشن 

دنیای من شبیه آدم بزرگا نیس 

دنیای آدم بزرگا جای من نیس 

#اصلا دنیای آدم بزرگا کجاست ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۳۷
سین کاف

غمگین ترین واژه دنیا ... دوست داشتن

من جنگیدم که دوستش نداشته باشم 

ولی نشد اتفاق نیفتاد دوست داشتن برنده شد

من در مقابل دوست داشتن او ضعیفم 

من ازینکه در مقابل دوست داشتن او ضعیفم احساس بدی دارم

من با احساسم سر دوست داشتن او دارم قمار میکنم 

من همه ی احساسم را برای او گذاشته ام چیزی برای خودم نمانده 

و میدانم دارم حماقت میکنم 

وارد بازی بدی شده ام 

تهش باخت است 

من دارم ادامه میدهم 

تا بازنده بودن خودم را ببینم و زجر بکشم 

من آماده ی باختم 

من دارم دیوانگی را رد میکنم 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۲۹
سین کاف