اول تویی و آخر خودت

اول تویی و آخر خودت

مخلوطی از روزمرگی ها
ناگفته های درونی و بیرونی
ذهنی و عینی ...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

حدود یک هفته است با مسئولین و آدم های زیادی برای پیگیری کار حرف زدم

کاری که حقم بود ولی جایگزین های زیادی برایش آوردن 

من وارد دایره نخودسیاه بازی مسئولین شده بودم 

امروز آخرین روز پیگیری بود دلیل آوردن  من و انکار مسئولین

از پشت پرده ماجرا حرف زدن که چرا برای بقیه آره بود 

و چرا برای من نه!

هر چقدر بیشتر توضیح میداد وارفتن و شوک شدن من بیشتر می شد 

از اسم های آشنای زیادی حرف زد و من گنگ و مبهوت فقط نگاه میکردم

و حرفی نداشتم برای بی معرفتی که این اسم های آشنا برایم خرج کردن.

تنها و درمانده با یک خروار ناباوری و بهت برگشتم 

باز هم‌به بن بست برخوردم

بن بستی که آدم های آشنای زندگی ام برایم ساختن .

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۹ ، ۱۸:۲۳
سین کاف

گره خورده ام به انتظار انتظار انتظار 

راه گریزی برایش پیدا نمیکنم 

استاد راهنمای عزیز جواب ایمیل و پیام نمیدهد 

رئیس سابق جواب پیام نمیدهد 

فلان کتابفروشی آنلاین جواب ایمیل نمیدهد 

فلان مسئول حرف از انتظار میزند 

مسئول فلان قسمت حرف از انتظار میزند 

انتظارهایی که تعدادشان هر روز بیشتر میشود ...

وقتش برسد اینجا مینویسم که

دفاع پایان نامه تمام شد

فرم های کارورزی همه تکمیل شده اند

مدرک کوفتی را گرفته ام

رئیس سابق مدارک کاری ام را فرستاد 

رزومه های پژوهشی ام جمع شدن

رزومه های کاری کامل شده اند 

کتاب ها به موقع به دستم رسید 

هیچ مسئولی دیگر بهانه ای برای عقب انداختن کارم نداشته است .

ته مانده های انرژی ام را باید کنار هم بگذارم و نفس زنان ادامه دهم ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۹ ، ۲۱:۲۳
سین کاف

یادم رفته بود آخرین بار کی اینقدر ذوق زده شده باشم 

از خوشحالی بغض کنم یک خوشحالی واقعی واقعی 

من دو روز پیش یک خوشحالی خالص و ناب را  تجربه کردم 

آنقدر این خوشحالی عمیق بود که اثراتش تا الان هم با من هست

من دو روز پیش از پستچی یک بسته بزرگ و عجیب دریافت کردم

یک بسته به اسم من  اما بدون اینکه سفارش چیزی داده باشم 

با تعجب بسته بزرگ را باز کردم و با یک بسته کوچک دیگری مواجه شدم

یک بسته ی کادو پیچ شده .

بسته پر بود از چیزهایی که من دوست دارم از مورد علاقه هایم

همراه با یک کارت پستال که نوشته بود تولدم مبارک 

نوشته بود که چقدر دلش واسه ایام خوابگاه و آن روزهایمان تنگ شده 

بسته از طرف رفیق و همدم روزهای خوابگاه و دلتنگی من بود 

یک غافلگیری قشنگ تو این روزهایی که پر از دغدغه ام 

چه حسی قشنگ تر از این که بفهمی هنوز هستن آدم هایی که به یادتن

و خوشحال کردنت برایشان مهم باشد‌ 

کاش حس ناب این لحظه ها درون کپسول زمانمان  بکر و تازه بماند.

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۲:۴۳
سین کاف

دیگر هیچ ایرانی نمانده 

که صفحات مهاجرت را بالا پایین نکرده باشد 

به دنبال راهی برای رفتن 

با بالا پایین شدن دلار

کشور انتخابی عوض میشود 

دانشگاه انتخابی عوض میشود 

سقف آرزوها هی پایین و پایینتر می آید

آرزوهایمان دارد به کف میرسد 

ولی ما باز هم با سماجت ادامه میدهیم 

برای رفتن ازین مملکت خواب رفته 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۱:۲۹
سین کاف

روزها برایم شکل یک آدامس خرسی صورتی رنگی شده اند 

که هر چقدر میکشم تمام نمیشود 

هی کش می آید 

و باز هم جا دارد برای کش آمدن 

چقدر پروسه همه چیز برایم طولانی بنظر میرسد 

و صبر من جوابگو این همه کش آمدن روزها نیس 

دلم میخواهد  با یک چشم بستن

ببینم پنج سال بعد زندگی ام هستم 

من هم نیاز به چمدان زمان سریال دارک دارم  

یک ماشین زمانی  که مرا با خود ببرد به آینده 

من از اینجا بودن و منتظر ماندن خسته ام 

...

کاش صبر من هم  به قامت بلند آرزو باشد 

با خود تکرار میکنم:

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست. 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۳
سین کاف

ناراحت شدن و ناراحت ماندن 

دو گزینه ی همیشه همراه من 

انتخاب بین ناراحت شدن و ناراحت ماندن 

گزینه دوم در صورتی وجود دارد که گزینه اول اتفاق  افتاده باشد

که همیشه هم اتفاق میفتد ولی گزینه دوم همیشگی نیست

تلاشم این است همیشگی نباشد 

امروز برای مدت کوتاهی در هم شکستم 

احساس تنهایی شدید و بی کسی 

احساس تنها ماندن 

احساس عقب ماندن 

انگار که همه ی تلاش هایم هیچ است 

نه یک قدم به جلو رفته ام 

نه یک قدم به عقب 

سر جایم ایستاده ام 

بی کس و تنها 

گیر افتاده ام در یک بیابان تاریک

من تنهای تنها به دنبال هیچ 

این ها بخشی از  احساسات امروزم بود 

بعد از تماس تلفنی که داشتم

انرژی ام تحلیل رفت 

مکالمه تلفنی به سختی ادامه دادم 

خودم را یک جا مانده احساس می کردم 

برای یک لحظه ی کوتاهی 

از همه ی کسانی که مسیر کوتاه تر از من را طی کرده اند 

بیزار بودم 

وجودم پر از خشم ، نفرت ، کینه و حسادت شد 

برای آرام تر شدن  دفترچه زرد رنگم را برداشتم شروع به نوشتن کردم

حالم که بهتر شد 

به خودم قول دادم 

برای رسیدن به خواسته هایم قویتر شوم 

برای ماندن و ادامه دادن در این دنیای بی عدالتی 

سر سخت تر قویتر و جنگجوتر شوم 

...

دنیای جای بدی هست ولی ارزش جنگیدن دارد 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۹ ، ۰۰:۱۱
سین کاف

با خودم فکر میکنم آدم های دیگری هم در این کره خاکی هستن که به اندازه من با خودشان حرف بزنن 

کل روز مشغول حرف زدن با خودمم با خود تنهاییم 

شاید اگر شکل تنهاییم فرق میکرد این گفتمان های درونی ام کمتر میشد 

کمی از شکل های  تنهایی ام بگویم 

 گاهی یه بهارنارنج توی سالاد میشود همینقدر خوش مزه که بشود یک جا تمامش کرد 

گاهی مزه چای بهار نارنج میدهد که حتی مزه مزه کردنش آرام آرام خوردنش هم به جان مینشنید 

گاهی شکل خرمالو میشود خرمالو دوست نداشتنی اما خوردنی 

گاهی شکل یه شیرعسل میشود نه دوست داشتنی و نه قابل خوردن

هر بار شکل های مختلفی به خود میگیرد بیشتر اوقات قابل تحمل است و من دوستش دارم 

 باور دارم تنهایی همه ما آدم ها هم رنگ دارد هم بو و هم طمع 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۰۰:۵۵
سین کاف

برایم همیشه شروع کردن مشکل است 

شروع حرف زدن 

شروع نوشتن 

شروع تصمیم  گیری 

شروع عمل کردن 

همیشه یک درگیری با خودم و شروع دارم 

مثل همین حالا که میخواستم کمی از حالم و هوایم بنویسم 

نمیدانستم با  کدام یک از اتفاقات افتاده شروع کنم 

بگذارید از سخت ترین تصمیم زندگی ام بنویسم 

از دل کندن از معشوق 

من روزهای زیادی با خودم حرف زدم خودم را قانع کردم که به پذیرش این باور 

برسم که من در تمام این سه سال رابطه ای که با معشوق داشتم 

در یک رابطه اشتباه و مسموم بوده ام 

من در تمام این سه سال نمیخواستم بپذیرم

من واقعیت های رابطه را مثل سوسک های سیاه کوچک مرده

زیر فرش پنهان میکردم تا همه چیز مرتب بنظر برسد 

ولی چیزی در  عمق احساس من لنگ میزد و دیگر هیچ کدام از سوسک های 

سیاه مرده نمیتوانستن مرا از پذیرش این واقعیت دور کنند 

واقعیتی که هر لحظه به من نزدیک و نزدیکتر شد 

نمیخواهم بگویم من همه ی این سه سال را الان فراموش کرده ام و دلتنگ نیستم

نه اصلا ! میخواهم بگویم من هیچ چیز را فراموش نکرده ام و دلتنگ هستم

ولی دیگر یک دلتنگ احمق نیستم 

یک دلتنگ واقع بین هستم .

پست های مربوط به دینگ را حذف نمیکنم میگذارم باقی بمانن او قسمتی

از صفحه زندگی من  و قسمتی از صفحه وبلاگ من بوده است .

...

در تلاشم که سواد رابطه ام را بالا ببرم 

راستش اصلا اعتقادی به سواد رابطه نداشتم و فکر میکردم 

وقتی که همه چیز در بطن رابطه اتفاق میفتد خب همانجا هم میتوانیم یاد بگیریم

ولی امروز با پادکستی که گوش کردم متوجه شدم که چقدر سواد رابطه داشتن

میتواند از کج فهمی های ما در طول رابطه جلوگیری کند و چقدر به بهتر شدن

یک رابطه سالم میتواند کمک کند .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۰۰:۴۰
سین کاف