اول تویی و آخر خودت

اول تویی و آخر خودت

مخلوطی از روزمرگی ها
ناگفته های درونی و بیرونی
ذهنی و عینی ...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

من مهتاب شیرینش بودم

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۴۷ ق.ظ

دو روز پیش 

میون درس خوندنم و نوشتن تکالیف درس آزمون هام 

و صدای یار شیرین لیلا فروهر 

گوشیم شروع کرد به لرزیدن 

شماره رو نشناختم 

یه لحظه از سرم گذشت نکنه که 

باید تمرکز میکردم 

ضربان قلبم رفته بود بالا 

تلاش میکردم صدای آهنگ قطع کنم 

که بتونم با تمرکز شماره رو بخونم 

همزمان با قطع شدن آهنگ لرزش گوشیم هم قطع شد 

رفتم سراغ شماره 

آره خودش بود 

زنگ زده بود به من 

بعد از ۵۰ روز 

عصبانی شدم شروع کردم به حرف زدن با خودم 

زنگ زده چی بگه ؟ چی توضیح بده؟ 

تو این دو ماه عذاب کشیدن من کجا بوده که الان پیداش شده

نمیخواستمش 

از خودم تعجب کردم 

من هر شب با زمزمه اسمش میخوابیدم 

با زمزمه اسمش از خواب بیدار میشدم 

من که این همه چه خودآگاه چه ناخودآگاه صداش میزدم 

تو خواب و بیداری مدام اسمش ذکر هر روزم بود 

چی شدم اون لحظه ؟

دیگه نمیخواستمش 

از اومدنش عصبانی بودم 

اون لحظه رفتن همیشگیشو میخواستم 

بعد از اون شب دیگه اسمش ذکر هر روزم نیس

دیگه خاطره هاش دور سرم نمیچرخه 

انگار کافی بود زنگ بزنه که تموم بشه 

#شب های این مدلی هم تموم میشه 

چه با درد 

چه بی درد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۲۴
سین کاف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی